Saturday, August 27, 2011

نبرد افغانستان و انگلستان قسمت سوم

اکثر راه های تجاری اصلی  افغانستان توسط غبیله غلزائی کنترل می شد. که در طی سالها به آنها قرامت داده می شد تا راه ها را باز نگه دارند.ولیام تصمیم گرفت تا این خراج را نصف کند و غلزائی ها با مصدود کردن مسیر به این کار واکنش نشان دادند. و سایر قبایل هم مانند آنها در کل کشور سر به شورش زدند. ولیام تصمیم گرفت این شورش ها را آرام کند ، اما آنها را خیلی جدید نگرفت.و هر یک از افسران که نگرانی خود را در این مورد به او گوشزد می کردند مورد تنبیه قرار می گرفتند.اکنون انگلستان باید در زمان نا محدودی در افغانستان اقامت کند.

اشتباه شماره 5:
عدم درک وخامت اوضاع و نارحتی مردم که توسط شورش ها خود را نشان می داد. یا عدم درک سیگنالها
 
با گذشت زمان شرایط بدتر شد. در اکتبر 1841 مردم به خانه یک افسر عالی رتبه انگلیسی حمله کرده و او را کشتند.در کابل سران قبایل در حال توطته بودند تا انگلیسی ها را بیرون کنند.شاه شجاع دستپاچه شد.برای ماه ها او به ولیام التماس می کرد که رقیبش را دستگیر کند و بکشد.این یک روش سنتی حاکمان قدیمی افغانستان بود که امن تر در قدرت بمانند.اما ولیما به او می گفت یک کشور متمدن از قتل برای حل مشکل سیاسی استفاده نمی کند. شاه می دانست که افغانی ها به قدرت و توانایی احترام می گذارند  و نه به ارزش های دنیای متمدن. مردم تاخیر او در کشتن دشمنش نشانه ضعف وی می دانستند و در نهایت مردم از وی متنفر می شدند. این باعث می شد تا دشمنان شاه زیاد شوند و او را محاصره کنند  اما ولیام توجهی به او نمی کرد.


اشتباه شماره 6:
عدم توجه به نوع فرهنگ جامعه افغانستان و بی  توجهی به فرهنگ ایشان

شورش ها گسترش یافت و ولیام پذیرفت که او نیروی کافی برای کنترل آشوب ها ندارد.اما چرا او باید آشفته شود.افغان ها و رهبرانشان ساده لوح بودند. او می توانست جریان را با یک فریب و دسیسه کنترل کند.او اعلام کرد که نیروهای انگلستان از افغانستان خارج خواهند شد اما به صورت مخفیانه ولیام با چند تا از قبایل اصلی در حال مذاکره بود که آنها را به عنوان وزیر در کشور انتخاب کند و با پول حمایتشان کنند در عوض اجازه بدهند که انگلستان تا توقف  و شورش ها در افغانستان بماد..

 
ریس بخش شرقی غلزائی اکبرخان به این پیشنهاد پاسخ داد. و در دسامبر سال 1841 . ولیام پیش او رفت تا مذاکره را آغاز کند.اکبر خان فورا  ولیام را به زندان انداخت.او هیچ تمایلی برای خیانت به سایر روسای قبایل نداشت.سپس دستور قتل ولیام را صادر کرد. آنها وی را کشتند و سر و بدون پای او را در قسمت های مختلف شهر و بازار کابل قراردادند.


باقی مانده انگلسی ها در حدود 4500 نفر و 12000 خدمه مجبور به پذیرش ترک سریع افغانستان شدند.قرار.به طور حتم .انگلستان تا زور نبود از آنجا خارج نمی شد.با توجه به زمستان سخت تعداد زیادی از نیروها در سرما تلف شدند.


 
تفسیر و نتیجه داستان 

باید انگلیسی ها و هندی هایی که در افغانستان بودند به ولیام این اطلاعات را می دادند که مردم افغانستان مغرور ترین و مستقل ترین مردمان دنیا هستند و برای آنها حضور نیروهای خارجی در کابل به منزله بدترین حقارتها می باشد. و مهمتر از آن اینکه آنها مردی نبودند که به دنبال صلح و رونق، رفاه باشند در حقیقت آنها سلامت زندگی را در نزاع و مقابله می دانستند.

ولیام این اطلاعات را داشت اما آنها را مورد توجه قرار نداد.او اشتباها حرکت به سمت افغانستان را ارزشی برای انگلیس می دانست. کور شدن با خود پرستی  و غلط خواندن هر سیگنالی که به سمت او می آید باعث رخ دادن این فاجعه گردید. از نتایج این حرکت  غلط استراتژی می توان به این موارد اشاره کرد : استقرار دایم نیروها در کابل  (هزینه زیاد برای دولت مرکزی)، نصف کردن حق قبیله غلزایی ( باعث آشوب در کشور شد)، و در نهایت تصور غلط به اینکه پول و متوسل شدن به بهره شخصی خواهد توانست افرادی را که به شدت تحقیر شده اند را بخرد.

کوری و عشق به خود مانند این داستان کم نیست.ما اینها را هر روز در گرایش طبیعیمان می بینیم. ما مردم را فقط از انعکاس تمایلات و ارزش های خودمان می بینیم. لذا ما غافل گیر می شویم وقتی که عکس العمل انها را بر خلاف آنچه تصور می کردیم می بینیم.

اگر اجازه دهید عشق به خود مانند یک دیوار بین شما و سایر مردم قرار گیرد شما از آنها درک و شناخت درست نخواهید داشت و استراتژی شما عمل نخواهد کرد.شما باید مردم را بی غرضانه ببینید.

ما باید یاد بگیریم به دور از تعصب جامعه خود را درک کنیم . اگر موفق به انجام این کار شویم برای مشکلات موجود در جامعه و کنترل جامعه راه حل مناسبی پیدا می کنیم.
اگر ولیام درک درستی از جامعه افغانستان داشت هرگز خود را به کشتن نمی داد.

منبع : 33 استراتژی جنگ:





1 comment: